این روزها

یکی از این روزها

1390/4/24 15:02
نویسنده : شیرین
158 بازدید
اشتراک گذاری
برنامه ی یک شبانه روز خانواده ی سه نفره ی ما به شرح زیره: ( همه ی ساعتها تقریبیه )

7:00 - با صدای تکون خوردنهای آراد و تلاشش برای غلت زدن از خواب بیدار میشم در حالیکه خواب ِ خوابم! اول یه کم تکونش میدم و سعی می کنم دوباره بخوابونمش ولی آراد غر می زنه و نمیخواد بخوابه. آقای پدر هم دیگه از خواب بیدار میشه. مراسم شیر و تعویض پوشک و زدن کرمهای آراد انجام میشه. من امید دارم آراد بخوابه اما آراد آواز میخونه ...

8:00 - بابای آراد رو بدرقه می کنیم. 25 قطره آ+د به پسرک میدم. هنوز اثری از خواب تو چشماش نمی بینم. آراد رو می ذارم روی تشک بازیش و میام پای نت. هر 2-3 دقیقه می رم تشک بازی رو از دهن آراد در میارم و جاشو صاف و صوف می کنم.

9:00 - چشمای آراد دیگه خماره، بهش شیر میدم. اگه خیلی خوش شانس باشم در حال شیرخوردن خوابش می بره در غیر این صورت نیم ساعتی مشغول انجام انواع حرکات چرخشی و پیچشی می شم تا بخوابه. 40 دقیقه فرصت دارم! دقیقاً 40 دقیقه. آراد رو می ذارم توی تخت پارکش و با دور تند صبحانه میخورم، اگه ظرفی مونده باشه می شورم، مواد غذایی ناهار رو از فریزر در میارم یا کنار می ذارم، 80cc آب جوش توی شیشه برای آراد کنار می ذارم و بعد مثل قحطی زده ها میام پای کامپیوتر. چند دقیقه ای نگذشته که با صدای چرق چرق تشک تخت پارک راهی اتاق می شم. آراد تو خواب با جدیت در تلاشه که غلت بزنه.

( از اونجایی که همیشه غلت زدنش باعث بیدار شدنش میشد ما دو طرفش بالش میذاریم که نتونه غلت بزنه ولی همین خودش هم دردسری شده برامون )

9:40 - دیگه باید واقعیت رو پذیرفت. آراد بیدار شده! اگه خیلی دختر خوبی باشم و کارهای بند بالا رو انجام داده باشم که هیچ چی در غیر این صورت حسرت یه صبحانه و گاهی ناهار به دلم می مونه :) پسرک رو میارم توی هال، زیراندازش رو پهن میکنم و می ذارمش روش تا هرکاری دوست داره بکنه. یه ربع الی بیست دقیقه اینطوری مشغول می شه. مجله ی شهرزاد و چند تا کتاب میارم و خودم هم کنار آراد دراز می کشم و براش میخونم یا شکلا رو نشونش می دم. هیجان زده میشه. اینقدر دست و پا می زنه تا خسته بشه. بعد دیگه باید بغلش کنم و یه جور دیگه مشغولش کنم: متر کردن خونه! اتاق خودش قسمت مورد علاقشه.

11:00 - از کت و کول افتادم. آراد روی زیرانداز مشغول غر زدن، من روی مبل مشغول نفس زدن ;) بیست دقیقه ای با هم کشتی کج میگیریم تا آقا شیر بخوره. عبور یه پشه هم می تونه حواس آراد رو از شیر خوردن پرت کنه.

12:00 - با هزار بدبختی آراد رو خوابوندم، می رم سراغ درست کردن ناهار در حالیکه حس میکنم گرسنه هستم و می گم ای کاش زودتر غذا رو درست کرده بودم. یه چیزی از تو یخچال میخورم. بازم اگه روز من باشه، مادر همسری برام غذا میاره و دیگه عجله ای برای درست کردن ناهار ندارم.

13:00 - آراد که بیست دقیقه ای هست بیدار شده تو بغلمه. کارهامو آراد به بغل انجام می دم. حسنش اینه که هم آراد خوشحاله که داره تو خونه می چرخه هم من به کارام می رسم. بعد از هر نوبت شیردهی کمی از آب جوشیده ی سرد شده اش بهش می دم. با اسباب بازیهاش سرگرمش می کنم. تمرین حرف زدن انجام می دیم، نرمشش می دم، شعر براش میخونم و ...

15:00 - آراد روی پام خوابه و من پای کامپیوتر نیمه خواب. با خودم در کلنجارم که بخوابم یا نه. نیم ساعت بدتر بدخوابم می کنه. گاهی بیهوش می شم و گاهی تقلا می کنم برای بیداری. آراد که بیدار شه باز هم انواع روشهای سرگم کردنشو به کار می برم اما آخرش باز هم متر کردن خونه است.

17:00 - برای آراد شیر می گیرم، آماده می شم و آرادو آماده می کنم تا آقای پدر که اومد بریم برای پیاده روی روزانمون.

18:00 - آراد رو سوار کالسکه می کنیم و رهسپار پارک یا خیابون می شیم. این قسمت روز رو دوست دارم چون مجبور نیستم برای خوابوندن یا سرگرم کردن آراد باهاش کلنجار برم. خودش اتوماتیک میخوابه، اگه نخوابه هم محیط اطراف به اندازه ی کافی براش سرگرم کننده هست.

20:00 - گشت روزانه تموم شده و نوبت حمام روزانه است. آراد بغل باباشه و من وسایل لازم برای حمام رو آماده می کنم. وانش رو با آب ولرم رو به خنک! پر می کنم و به همراه بابایی آراد رو آب تنی می دیم. توی وان از اینکه دست و پا زدنش باعث می شه ما خیس بشیم و اغراق آمیز جیغ و فریاد کنیم خوشحاله و مصرانه تر پا می زنه.

20:30 - نوبت دوم کرمهای آراد رو می زنم، لباسهاشو می پوشم. شیر میخوره و باز می ره بغل باباش. خودم حمام و اتاق آراد رو مرتب می کنم. 20 قطره آهن رو بهش می دم، حالا دیگه یار کمکی دارم، دو نفره مشغولش می کنیم.

21:00 - آراد خوابش میاد، معمولاً در حال شیر خوردن میخوابه. اگه خیلی با خواب مبارزه کنه کار آقای پدر در میاد و باید چند دقیقه ای رو دست راهش ببره تا بخوابه. یه کمی سخنرانی می کنه برامون اما بلاخره چاره ای جز خواب نیست. این دیگه خواب شبشه و چهار پنج ساعت رو شاخشه. همسری بهم می گه خسته ای برو بخواب که تا آراد بیدار نشده چند ساعتی بخوابی. من اما له له می زنم برای همه چی، تلویزیون، فیلم، اینترنت، کتاب، مجله، لم دادن رو مبل و ...

00:00 - دیگه خوابم میاد، همیشه پشیمونم از اینکه چرا زودتر نخوابیدم. تا سرمو می ذارم رو بالش ..... خررررر پففففف

2:00 - آراد وول میخوره، دیگه گشنشه. تو خواب بهش شیر میدم. شیر خوردناش بیشتر از ده دقیقه طول نمی کشه ( خوشبختانه ) باز میخوابم.

4:00 - آراد بازم وول میخوره، بازم داستان بند بالا. از این به بعد خوابش کوتاهتره. هر دو ساعت یا یک ساعت بیدار میشه تا ساعت حدود 7 صبح که یه روز سخت اما شیرین دیگه شروع می شه.

یکی از مدلهای خواب آراد

Image hosting by IMGBoot.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

صوفیا
24 مرداد 90 6:59
وااااااااااااااااااااااااااااای واقعا بچه داری اینقدر وحشتناکه من که الان تو ماه نهم هستم همه میگن فقط استراحت کن چون دیگه وقت نمیکنی در هر حال واقعا خسته نباشی روی ماه پسرتو ببوس::
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به این روزها می باشد